-
یاد مردگان
سهشنبه 22 فروردین 1385 08:13
در گوشه یی از تالار پدربزرگ ایستاده است در گوشه یی دیگر ده تن نوه گان او و بر سطح میز نه شمع در گرده ی نانی برنشانده. مادران مویه کنان موی از سر برمی کنند کودکان خاموشند و آزادی از پشت دریچه نظاره می کند و آه می کشد. (یانیس ریتسوس، ترانه های میهن تلخ، ت: شاملو)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردین 1385 06:32
اندک آرامشی در واپسین ساعات روزی پادرگریز اندک آرامشی در فاصلهی روزها تا دیروز شکل گرفته به فراموشی سپرده نشود و فردا به هیات امروز فراز آید. (چیدن سپیده دم/مارگوت بیکل/ت:شاملو)
-
وطنم
پنجشنبه 10 فروردین 1385 04:51
چه احساسی بهتون دست می ده وقتی بفهمید آهنگ یه سرود انقلابی، که از بچگی به بهانه های گوناگون – از جمله لالایی – تو گوشتون بوده و همیشه گمان می کردید آهنگی برگرفته از آثار غربی ست، اولین سرود ملی کشورتون بوده. من که خیلی مشعوف شدم. این نماهنگ رو ببینید.
-
صبح
سهشنبه 8 فروردین 1385 23:56
ولرم و کاهلانه آبدانههای چرکی باران تابستانی بر برگهای بی عشوهی خطمی به ساعت پنج صبح در مزار شهیدان هنوز خطیبان حرفهای در خوابند حفرهی معلق فریادها در هوا خالیست و گلگون کفنان به خستگی در گور گرده تعویض میکنند. به تردید آبلههای باران بر الواح سرسری به ساعت پنج صبح. (ترانههای کوچک غربت)
-
معجزه
شنبه 5 فروردین 1385 08:21
در سرزمین حسرت معجزه یی فرود آمد [ و این خود دیگرگونه معجزتی بود]. فریاد کردم: «- ای مسافر! با من از زنجیریانِ بخت که چنان سهمناک دوست می داشتم این مایه ستیزه چرا رفت؟ با ایشان چه می بایدم کرد؟» «- بر ایشان مگیر!» چنین گفت و چنین کردم. لایه ی تیره فرو نشست آب گیر کدر صافی شد و سنگ ریزه های زمزمه در ژرفای زلال درخشید...
-
سال سگ
دوشنبه 29 اسفند 1384 18:59
سال سگ سال سوگ سال مرگ سال گرگ سال اشک سبزه سال خون غنچه ها *********************************** با تمام وجود امیدوارم آخر این سال اینو نگیم. نوروز پیروز
-
رهایی
شنبه 5 آذر 1384 17:51
...خوشا رها کردن و رفتن خوشا رهایی خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهایی.
-
طرحی از یک استحاله
یکشنبه 24 مهر 1384 18:06
سلاخی میگریست به قناری کوچکی دل باخته بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفند 1383 00:14
نیمیش آتش و نیمی اشک میزند زار زنی بر گهوارهی خالی گلم وای! در اتاقی که در آن مردی هرگز عریان نکرده حسرت جانش را بر پینههای کهنه نِهالی گلم وای گلم! در قلعهی ویران به بیراههی ریگ رقصان در هرم سراب به بیخیالی. گلم وای گلم وای گلم! (کویری،مدایح بیصله)
-
نه
شنبه 15 اسفند 1383 18:31
آیا نه یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد؟
-
صبحانه
پنجشنبه 13 اسفند 1383 00:46
قهوهرو ریخ تو فنجون شیرو ریخ رو قهوه قندو انداخ تو شیرقهوه با قاشق چاییخوری همش زد شیرقهوهرو خورد و فنجونو گذاشت بیاین که به من چیزی بگه، سیگاری چاق کرد دودشو حلقه حلقه بیرون داد خاکسترشو تکوند نو زیر سیگاری بیاین که به من نگاهی کنه، پاشد کلاشو گذاش سرش بارونیشو تنش کرد چون که داشت میبارید و زیر بارون از خونه...
-
دیگر تنها نیستم
پنجشنبه 29 بهمن 1383 23:38
بر شانهی من کبوتریست که از دهان تو آب میخورد بر شانهی من کبوتریست که گلوی مرا تازه میکند بر شانهی من کبوتریست با وقار و خوب که با من از روشنی سخن میگوید و از انسان که ربالنوع همه خداهاست. من با انسان در ابدیتی پر ستاره گام میزنم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 بهمن 1383 00:20
زیباترین حرفات را بگو شکنجهی پنهان سکوتات را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانهای بیهوده میخوانید.ــ چرا که ترانهی ما ترانهی بیهودهگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست: حتا بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است؛ چرا که عشق ، خود فرداست خود همیشه است ....
-
شبانه
جمعه 23 بهمن 1383 17:58
کلید بزرگ نقره در آبگیر سرد شکستهست. دروازهی تاریک بستهست. «-- مسافر تنها! با آتش حقیرت در سایهسار بید چشمانتظار کدام سپیدهدمی؟» هلال روشن در آبگیر سرد شکستهست و دروازهی نقرهکوب با هفت قفل جادو بستهست. (شبانه،ابراهیم در آتش)
-
The day after
شنبه 17 بهمن 1383 00:11
در واپسین دم واپسین خردمند غمخوار حیات ارابهی جنگی را تمهیدی کرد که از دود سوخت رانه و احتراق خرج سلاحاش اکسیری میساخت که خاک را بارورتر می کرد و فضا را از آلودگی مانع میشد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمن 1383 00:22
بسودهترین کلام است دوست داشتن. رذل آزار ناتوان را دوست میدارد لئیم پشیز را و بزدل قدرت و پیروزی را. آن نابسوده را که بر زبان ماست کجا آموختهایم؟ مرداد ۶۵
-
رها
شنبه 10 بهمن 1383 22:11
پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها. و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچهی ماهتاب پارو میکشند، خوشا رها کردن و رفتن! خوابی دیگر به مردابی دیگر! خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر! خوشا پر کشیدن،خوشا رهایی، خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی!...
-
ترانهی بزرگترین آرزو(۲)
جمعه 9 بهمن 1383 18:14
همچون زخمی همه عمر خونابه چکنده همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده، به نعرهای چشم بر جهان گشوده به نفرتی از خود شونده،ـ غیاب بزرگ چنین بود سرگذشت ویرانه چنین بود. *** آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک کوچکتر حتا از گلوگاه یکی پرنده! رم،دی55
-
ترانهی بزرگترین آرزو(۱)
شنبه 3 بهمن 1383 10:28
آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک همچون گلوگاه پرندهای، هیچکجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند. سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانیست که حضور انسان آبادانیست .
-
راه ما
پنجشنبه 1 بهمن 1383 22:09
جویای راه خویش باش از این سان که منم در تکاپوی انسان شدن در میان راه دیدار میکنیم حقیقت را آزادی را خود را در میان راه میبالد و به بار مینشیند دوستیای که توانمان میدهد تا برای دیگران مامنی باشیم و یاوری ایناست راه ما تو و من. (سکوت سرشار از ناگفتههاست، مارگوت بیکل، ترجمهی شاملو)
-
دوستی
جمعه 25 دی 1383 01:05
ا گر میخواهی نگهم داری دوست من از دستم میدهی اگر میخواهی همراهیم کنی دوست من تا انسان آزادی باشم، میان ما همبستگیای از آنگونه میروید که زندگی ما هر دو تن را غرق در شکوفه میکند. (سکوت سرشار از ناگفتههاست، مارگوت بیکل، ترجمهی شاملو)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 دی 1383 18:01
پنجه در افکندهایم با دستهایمان به جای رها شدن. سنگین سنکین بر دوش میکشیم بار دیگران را بهجای همراهی کردنشان. عشق ما نیازمند رهاییست نه تصاحب. در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه. (سکوت سرشار از ناگفتههاست، مارگوت بیکل، ترجمهی شاملو)
-
وداع
یکشنبه 20 دی 1383 18:52
از کسی نمیپرسند چه هنگام میتواند خدانگهدار بگوید. از عادات انسانیش نمیپرسند. از خویشتنش نمیپرسند. ………… زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی درآید تاب آرد بپذیرد وداع را درد مرگ را فروریختن را تا دیگر بار بتواند که بر خیزد. (سکوت سرشار از ناگفتههاست، مارگوت بیکل، ترجمهی شاملو)
-
خطابهی آسان در امید
جمعه 18 دی 1383 14:51
یکی از دریچهی ممنوع خانه بر آن تل خشک خاک نظر کن: آه، اگر امید میداشتی آن خشکسار کنون اینگونه از باغ و بهار بیبرگ نبود و آنجا که سکوت به ماتم نشسته مرغی میخواند. نه نومیدمردم را معادی مقدر نیست. چاووشیِ امیدانگیز توست بیگمان که این قافله را به وطن میرساند. ۲۳تیر 1359
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دی 1383 07:36
طرف ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمیکند کلمات انتظار میکشند. من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست شب از ستارهها تنهاتر است. طرف ما شب نیست چخماقها کنار فتیله بیطاقتاند. خشم کوچه در مشت توست در لبان تو شعر روشن صیقل میخورد من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمت خود وحشت میکند. 13 34 (تو را دوست میدارم)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دی 1383 23:44
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخواست که من به زندگی نشستم!
-
امید
دوشنبه 14 دی 1383 21:21
نه هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوهای دهلیزش به امید دریچهای دل بسته بودم
-
عقوبت
یکشنبه 13 دی 1383 22:36
با ما گفته بودند: « آن کلام مقدس را با شما خواهیم آموخت، لیکن به خاطر آن عقوبتی جانفرسای را تحمل میبایدتان کرد.» عقوبت دشوار را چندان تاب آوردیم آری که کلام مقدسمان باری از خاطر گریخت! (عقوبت، شکفتن در مه)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دی 1383 17:22
شکوهی در جانام تنوره میکشد گویی از پاکترین هوای کوهستانی لبالب قدحی درکشیدهام. در فرصتِ میان ستارهها شلنگانداز رقصی میکنم، ــ دیوانه به تماشای من بیا!
-
بچههای اعماق
پنجشنبه 26 آذر 1383 00:08
در شهر بیخیابان میبالند در شبکهی مورگیِ پسکوچه و بنبست، آغشتهیِ دودِ کوره و قاچاق و زردزخم قابِ رنگین در جیب و تیرکمان در دست، بچههای اعماق بچههای اعماق باتلاق تقدیر بیترحم در پیش و دشنام پدران خسته در پشت، نفرین مادران بیحوصله در گوش و هیچ از امید و فردا در مشت، بچههای اعماق بچههای اعماق بر جنگل...