... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

نیمیش آتش و نیمی اشک
میزند زار
            زنی 
بر گهواره‌ی خالی

گلم وای!

در اتاقی که در آن
                       مردی هرگز
عریان نکرده حسرت جانش را
بر پینه‌های کهنه نِهالی

گلم وای
گلم!

در قلعه‌ی ویران
به بیراهه‌ی ریگ
رقصان در هرم سراب
                            به بی‌خیالی.

گلم وای
گلم وای
گلم!

           
          (کویری،مدایح بی‌صله)

نه

آیا نه
      یکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟

صبحانه

قهوه‌رو ریخ تو فنجون
شیرو ریخ رو قهوه
قندو انداخ تو شیرقهوه
با قاشق چایی‌خوری همش زد
شیرقهوه‌رو خورد و فنجونو گذاشت
بی‌این که به من چیزی بگه،

سیگاری چاق کرد
دودشو حلقه حلقه بیرون داد
خاکسترشو تکوند نو زیر سیگاری
بی‌این که به من نگاهی کنه،

پاشد کلاشو گذاش سرش
بارونی‌شو تنش کرد چون که داشت می‌بارید
و زیر بارون از خونه رفت
بی یک کلمه حرف
بی یه نگاه.

من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکم سرازیر شد.

                          
(ژاک پره‌ور؛ ترجمه‌ی احمد شاملو)