... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

صبحانه

قهوه‌رو ریخ تو فنجون
شیرو ریخ رو قهوه
قندو انداخ تو شیرقهوه
با قاشق چایی‌خوری همش زد
شیرقهوه‌رو خورد و فنجونو گذاشت
بی‌این که به من چیزی بگه،

سیگاری چاق کرد
دودشو حلقه حلقه بیرون داد
خاکسترشو تکوند نو زیر سیگاری
بی‌این که به من نگاهی کنه،

پاشد کلاشو گذاش سرش
بارونی‌شو تنش کرد چون که داشت می‌بارید
و زیر بارون از خونه رفت
بی یک کلمه حرف
بی یه نگاه.

من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکم سرازیر شد.

                          
(ژاک پره‌ور؛ ترجمه‌ی احمد شاملو)
نظرات 2 + ارسال نظر
مهرداد دوشنبه 8 فروردین 1384 ساعت 12:23 ب.ظ

کلکی (خیلی) باحال بود دمت گرم آقا گله.

گرگ سفید پنج‌شنبه 5 خرداد 1384 ساعت 07:13 ب.ظ http://simi.blogsky .com

بی وفااااایی بی وفااااایی
کدوووم گوووری هستی توووووو؟؟؟؟
*واسه فراموش کردن غصه هامه که اینجور
نیشم و وا می کنم و می خندم*
سر بزن آدم بی خیر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد