-
فروغ
پنجشنبه 26 بهمن 1385 22:38
به جست و جوی تو بر درگاه کوه میگریم، در آستانهی دریا و علف. به جستو جوی تو در معبر بادها میگریم در چارراه فصول، در چارچوب شکستهی پنجرهیی که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه میگیرد. ................ به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند تا چند ورق خواهد خورد؟ (مرثیه، مرثیههای خاک)
-
برآهیخته
شنبه 21 بهمن 1385 07:36
و بر گردهی ایشان مردانی با تیغها برآهیخته. و ایشان را تا در خود بازنگریستند جز باد هیچ به کف اندر نبود. ـ جز باد و به جز خون خویشتن، چراکه نمیخواستند نمیخواستند نمیخواستند که بمیرند. (مرثیه، ققنوس در باران)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 بهمن 1385 08:10
... و آفتاب گردانهای دورنگ ظلمت گردان شب شدهاند ...
-
شب غوک
سهشنبه 3 بهمن 1385 23:53
خش خش بیخا و شین برگ از نسیم در زمینه و ورّ بی واو و رای غوکی بیجفت از برکهی همسایه _ چه شبی چه شبی! شرمساری را به آفتاب پردهدر واگذار که هنوز از ظلمات خجلت پوش نفسی باقیست. دیو عربده در خواب است، حالیا سکوت را بنگر. آه چه زلالی! چه فرصتی! چه شبی! (شب غوک، مدایح بیصله)
-
به یاد فرهاد
جمعه 29 دی 1385 09:35
نگا کن! مردهها به مرده نمیرن، حتا به شمع جون سپرده نمیرن، شکل فانوسیین که اگه خاموشه واسه نف نیس هنو یه عالم نف توشه. (شبانه، لحظهها و همیشه)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دی 1385 09:31
افسوس! موها، نگاهها به عبث عطر لغات شاعر را تاریک میکنند. (از زخم قلب، هوای تازه)
-
شعار ناپلئون کبیر در جنگهای بزرگ میهنی
پنجشنبه 21 دی 1385 15:04
برادر زنان افتخاری! آینده از آن همشیرگان شماست! (شعار ناپلئون کبیر، باغ آینه)
-
میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد
پنجشنبه 14 دی 1385 21:22
1 نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد آن که نهال نازک دستاناش از عشق خداست و پیش عصیاناش بالای جهنم پست است. آن کو به یکی «آری» میمیرد نه به زخم صد خنجر، و مرگاش در نمیرسد مگر آن که از تب وهن دق کند. قلعهیی عظیم که طلسم دروازهاش کلام کوچک دوستیست. 2 انکار عشق را چنین که به...
-
ایمان و وفا
یکشنبه 10 دی 1385 19:29
مرا به ایمان ایمان نیست اگر اندوهگینت میکند بگو اندوهگینم. حقیقت را بگو، نه لابهکن نه ستایش. تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و به انسان. توان تحملت ار هست شکوه مکن. به پرسش اگر پاسخ میگویی پاسخی درخور بگوی. در برابر رگبار گلوله اگر میایستی مردانه بایست که پیام ایمان و وفا به جز این نیست....
-
دیار ما
جمعه 8 دی 1385 19:08
فروبسته ماناد هر در که از آن دیگران است جاودانه فروبسته ماناد! آدمی از بردهی آدمی بودن دست بداراد!_ این است صلای ما. زیستن به سان درختی، تنها و آزاد، برادرانه زیستن به سان درختان یکی جنگل_ این است رویای ما. (از ماست این دیار، ناظم حکمت، ترجمان: شاملو)
-
الله اکبر
چهارشنبه 6 دی 1385 23:32
نمیتوانم زیبا نباشم عشوهای نباشم در تجلی جاودانه. چنان زیبایام من که گذرگاهام را بهاری نابهخویش آذین میکند: در جهان پیرامنام هرگز خون عریانی جان نیست و کبک را هراسناکی سرب از خرام باز نمیدارد. چنان زیبایام من که الله اکبر وصفیست ناگزیر که از من میکنی. زهری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دی 1385 09:27
قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من درد مشترکم مرا فریاد کن. (عشق عمومی، هوای تازه)
-
فقر
شنبه 2 دی 1385 21:56
از رنجی خستهام که از آن من نیست بر خاکی نشستهام که از آن من نیست با نامی زیستهام که از آن من نیست از دردی گریستهام که از آن من نیست از لذتی جان گرفتهام که از آن من نیست به مرگی جان میسپارم که از آن من نیست. (فقر، باغ آینه)
-
زادروز مهر گرامی!
جمعه 1 دی 1385 01:07
پریای خط خطی لخت و عریون، پاپتی! شبای چله کوچیک که تو کرسی، چیک و چیک تخمه میشکستیم و بارون میاومد صداش تو نودون میاومد بیبی جون قصه میگف حرفای سربسه میگفت... پریا هیچچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا مث ابرای باهار گریه میکردن پریا. (پریا، هوای تازه)
-
قفس
چهارشنبه 29 آذر 1385 12:48
قفس این زمزمه این غریو این بهاران این قفس این قفس این قفس ای امان! (بدون عنوان، درآستانه)
-
من ...
یکشنبه 26 آذر 1385 21:35
من عشقام را درسال بد یافتم که میگوید «مایوس نباش»؟_ من امیدم را در یأس یافتم مهتابم را در شب عشقام را در سال بد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم گر گرفتم. زندگی با من کینه داشت من به زندگی لبخند زدم، خاک با من دشمن بود من بر خاک خفتم، چرا که زندگی، سیاهی نیست چرا که خاک، خوب است. (نگاه کن،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذر 1385 17:51
یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب... (شبانه، هوای تازه)
-
باران
سهشنبه 21 آذر 1385 12:39
تارهای بیکوک و کمان باد ولنگار باران را گو بیآهنگ ببار! غبارآلوده، از جهان تصویری باژگونه در آبگینهی بیقرار باران را گو بیمقصود ببار! لبخند بیصدای صدهزار حباب در فرار باران را گو به ریشخند ببار! * چون تارها کشیده و کمانکش باد آزمودهتر شود و نجوای بیکوک به ملال انجامد،...
-
بی آنکه دیده بیند
پنجشنبه 16 آذر 1385 23:37
این فصل دیگریست که سرمایاش از درون درک صریح زیبایی را پیچیده میکند. یادش بهخیر پاییز با آن توفان رنگ و رنگ که بر پا در دیده میکند! (فصل دیگر، شکفتن در مه)
-
شدن
چهارشنبه 15 آذر 1385 10:58
نه تو را برنتراشیدهام از حسرتهای خویش: پارینهتر از سنگ تردتر از ساقهی تازهروی یکی علف. تو را برنکشیدهام از خشم خویش: ناتوانی خرد از برآمدن، گر کشیدن در مجمر بیتابی. تو را برنسختهام به وزنهی اندوه خویش: پر کاهی در کفّهی حرمان، کوه در سنجش بیهودگی. * تو را...
-
ترانهی ناسروده
یکشنبه 12 آذر 1385 11:57
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز خفتهست روی لبانم. ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز. بالای پیچک کرم شبتابی بود و ماه نیش میزد با نور خود بر آب. چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانهیی را که نخواهم سرود من هرگز. ترانهیی پر از لبها و راههای دوردست، ترانهی ساعات گمشده در...
-
یک ۱۱ آذر دیگر
شنبه 11 آذر 1385 00:15
یکی کودک بودن آه! یکی کودک بودن در لحظهی غرش آن توپ آشتی و گردش مبهوت آن سیب سرخ بر آیینه. یکی کودک بودن در این روز دبستان بسته و خشخش نخستین برف سنگین بار بر آدمک سرد باغچه. * در این روز بیامتیاز تنها مگر یکی کودک بودن. (بینام، درآستانه) تولدم مبارک؟؟؟
-
وطن
چهارشنبه 8 آذر 1385 23:51
بگذارید این وطن دوباره وطن شود. بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود. بگذارید پیشاهنگ دشت شود و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید. (این وطن هرگز برای من وطن نبود.) بگذارید این وطن رویایی شود که رویاپردازان در رویای خویش داشتهاند. بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود سرزمینی که در آن نه شاهان بتوانند بی...
-
بر سرمای درون
جمعه 3 آذر 1385 21:43
همه لرزش دست و دلام از آن بود که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریزگاهی گردد. آی عشق آی عشق چهرهی آبیات پیدا نیست. * و خنکای مرهمی بر شعلهی زخمی نه شور شعله بر سرمای درون. آی عشق آی عشق چهرهی سرخات پیدا نیست. * غبار تیرهی تسکینی بر حضور وهن و دنج رهایی بر گریز حضور، سیاهی بر آرامش آبی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبان 1385 09:11
باری خشم خواننده از آن است که ما حقیقت و زیبایی را با معیار او نمیسنجیم و بدین گونه آن کوتاهاندیش از خواندن هر شعر سخت تهیدست بازمیگردد. (6، آیدا در آینه)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 آبان 1385 16:02
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟ بر کدام مردهی پنهان میگرید این ساز بیزمان؟ در کدام غار بر کدام تاریخ میموید این سیم و زه، این پنجهی نادان؟ بگذار برخیزد مردم بیلبخند بگذار برخیزد! زاری در باغچه بس تلخ است زاری بر چشمهی صافی زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است زاری بر شراع بلند نسیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبان 1385 21:53
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی داشت تا به جاناش میخواندی: نام کوچکی تا به مهر آوازش میدادی، همچون مرگ که نام کوچک زندگیست و بر سکوب وداعاش به زبان میآوردی هنگامی که قطاربان آخرین سوتاش را بدمد و فانوس سبز به صدا درآید: نامی به کوتاهی آهی که در غوغای آهنگین غلتیدن سنگین پولاد بر پولاد...
-
کپک
سهشنبه 23 آبان 1385 10:46
دلام کپک زده، آه که سطری بنویسم از تنگی دل، همچون مهتابزدهیی از قبیلهی آرش بر چکاد صخرهیی زهِ جان کشیده تا بنِ گوش به رها کردن فریاد آخرین. (یک مایه در دو مقام، مدایح بیصله)
-
آنچنان که حافظ گفت
جمعه 19 آبان 1385 09:43
همایی چون تو عالیقدر، حرص استخوان تا کی دریغ آن سایهی رحمت که بر نااهل افکندی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبان 1385 22:06
«ــ آه، اسفندیار مغموم! تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی!» (سرود ابراهیم در آتش، ابراهیم در آتش)