تارهای بیکوک و
کمان باد ولنگار
باران را
گو بیآهنگ ببار!
غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینهی بیقرار
باران را
گو بیمقصود ببار!
لبخند بیصدای صدهزار حباب
در فرار
باران را
گو به ریشخند ببار!
*
چون تارها کشیده و کمانکش باد آزمودهتر شود
و نجوای بیکوک به ملال انجامد،
بارن را رها کن و
خاک را بگذار
تا با همه گلویاش
سبز بخواند
باران را اکنون
گو بازیگوشانه ببار!
26 دی 1355
رم
(باران، دشنه در دیس)