نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست.
(آیدا: درخت و خنجر و خاطره)