یادش به خیر مادرم!
از پیش
در جهد بود دایم، تا پایه کن کند
دیوار اندهی که یقین داشت
در دلم
مرگ اش به جای خالی اش احداث می کند. ــ
خندید و
آن چنان که تو گفتی من نیستم مخاطب او
گفت:
« ــ میدانی؟
این جور وقت هاست
که مرگ، زلّه، در نهایت نفرت
از پوچیِ وظیفه ی شرم آورش
ملال
احساس می کند!»
(در شب ...، دشنه در دیس)
سلام ، قدیم ها آپدیت شدنت رو بوسیله رسانه های جمعی اطلاع می دادی..
عجب شعری بود، یاد یک خاطره دردناک افتادم.. راستی به نظرت به جای کلمه مخاطب استفاده از کلمه خطاب بهتر نبود؟
قشنگ بود
فتیشیسمو خوب اومدی!!
چرا آپ نمی کنی؟
خوش باشی
شعر بسیار زیبایی بود و واقعا لذت بردم. کاملا اون حس مادرنالیسم رو می رسونه. استعداد خوبی تو شعر گفتن داری. بهت امیدوارم ولی حیف که خیلی دیر اپ تو دیت می شی. به این کارت ادامه بده... شعراتو دوست می دارم. موفق باشی