به هزار زبان
ولوله بود.
بیداری
از افق به افق میگذشت
و همچنان که آواز دوردست گردونهی آفتاب
نزدیک میشد
ولولهی پراکنده
شکل میگرفت
تا یکپارچه
به سرودی روشن بدل شود.
پیش بازیان
تسبیح گوی
به مطلع آفتاب میرفتد
و من
خاموش و بیخویش
با خلوت ایوان چوبین
بیگانه میشدم.
مرداد 1355
بهمنمیر
(شاملو، سپیده دم، دشنه در دیس)