برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستاش بدارند
قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من میخواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم.
دریاهای چشم تو خشکیدنیست
من چشمهای زاینده میخواهم.
پستانهایت ستارههای کوچک است
آن سوی ستاره من انسانی میخواهم:
انسانی که مرا بگزیند
انسانی که من او را بگزینم،
انسانی که به دستهای من نگاه کند
انسانی که به دستهایش نگاه کنم،
انسانی در کنار من
تا به دستهای انسانها نگاه کنیم،
انسانی در کنارم، آینه ای در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم
…خدایان نجاتام نمیدادند
پیوند ترد تو نیز
نجاتام نداد،
نه پیوند ترد تو
نه چشمها و نه پستانهایت
نه دستهایت.
کنار من قلبت آینهای نبود
کنار من قلبت بشری نبود
…بدرود (هوای تازه)
سلام کاوه جان
هم وبلاگت زیبا بود هم نوشته هاش امیدوارم همیشه موفق باشی یه سری هم به بازار بزن بای
آقا کاوه این یکی خیلی باحال بود . جدیا . خیلی قشنگ کل قضیه رو به تصویر کشیده بود . خیلی با این یکی حال کردم .
دو خط اول این متن رو دو سه سال قبل جایی خوندم و خیلی به دلم نشست. خیلی جالب بود برام که متن کاملش رو اینجا پیدا کردم...