... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

... کاوه در آستـانه

غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو

دیگری

 

ظلمات مطلق نابینایی.

احساس مرگ‌زای تنهایی.

« -- چه ساعتی‌ست؟(از ذهنت می‌گذرد)

      چه روزی

      چه ماهی

      از چه سالِ کدام قرنِ کدام تاریخِ کدام سیاره ؟»

تک سرفه‌ای ناگاه

تنگ از کنار تو.

آه، احساسِ رهایی‌بخشِ هم‌چراغی!

                                        ۱/7/70(حدیث بی‌قراری ماهان)

 

مگر نه این که انسان موجودی‌ست اجتماعی. مگر نه این‌که تنها در وجود دیگری خود را باز می‌یابد. اگر این هم نه، مگر نه این که با دیگری و دیگران است که دنیایش را معنا می‌بخشد.

در شعر بالا تا قبل از تک‌سرفه نه زمان معلوم است نه مکان. نه قرنی وجود دارد نه سیاره‌ای متمایز از دیگر سیاره‌ها. و تازه همه این‌ها در ذهنت می‌گذرد، نه مثلا در کلامی با دیگری. چرا که در ظلماتی مطلق به سر می‌بری. بی هیچ نوری و صدا.

و آنگاه با یک تک‌سرفه که معلومت هم نمی‌کند از چه‌گونه انسانی‌ست(شاید هم‌زبان باشد شاید نه!) دنیایت از احساسی رهایی بخش لبریز می‌شود.

کاش قدر دیگری ها را بیشتر می‌دانستیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
عاشق-۸۰ پنج‌شنبه 5 آذر 1383 ساعت 01:20 ق.ظ http://ashegh-80.blogsky.com

سلام
اگه با تبادل لینک موافقی
خبرم کن
ashegh-80

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد