شعر سپید(۲)
شب
با گلوی خونین
خوانده است
دیرگاه.
دریا
نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد میکشد.
(بـاغ آیـنه)
در این شعر نمیتوانید هیچ اثری از قافیه یا وزن پیدا کنید. حتی تعداد کلمات و هجاها هم از فرمول خاصی پیروی نمیکنند. با این همه چیزی در این قطعه وجود دارد که ما را وامیدارد به آن نگوییم نثر. این چیز چیست؟
چه تفاوتی میان شعری که تمـام معیارهای وزنی و قافیهای را کنـار نهاده با یک نثر ساده وجود دارد؟
شاید زمانی که این اشعار را با صدای خود شاملو میشنویم آسانتر به این سوال پاسخ بدهیم. شعر سپید خلاء وزن را با موسیـقی پنهانی خود پر میکند؛ آهنگ، و این آهنگ از کنار هم قرار گرفتن آواهای زبانی پدید میآید. به همین دلیل است که خوانندهی ایرانی که عادت ندارد جز قافیه و ردیف و وزنهای کلاسیک چیزی در شعر ببیند، به اشتباه گمان میکند که شعر سپید همان نثر است با کمی احساس و تخیل شـاعرانه. این اشتباه حتی در میان بعضی شعرای هم دورهی خود شاملو هم پیش آمد تا جاییکه به اشعار او شعر منثور میگفتند.
اما ارزش کار شاملو در این نکتهاست که اصولا گفتن شعری که تنها آهنگی میان کلمات و آواهای آن وجود دارد بسیار دشوارتر است از شعرگوییبر اساس اوزان از پیش موجود. شاملو در این راه توانست بسیاری از پیچوخمهای آواشناسانه را کشف کند و به قولی راز کلمات را دریابد. اما حتی خود او نیز این کار را یک شبه و بهیکباره انجام نداد. برای همیناست که اشعار پایانی عمر او پخته ترین آثارش از نظر زبانی هستند.
نه عادلانه نه زیبا بود
جهان
پیش از آنکه ما به صحنه برآییم.
به عدل دست نایافته اندیشیدیم
و زیبایی
در وجود آمد.
( در آستانه )
توضیحی که دادی به نظرم به درد «حال کردن» با شعرهای شاملو می خوره، اما به عنوان یک بحث ادبی خیلی هنوز رو هواست. قابل تعمیم نیست. یه جورایی مثل این می مونه که صرفا بگی شاملو خیلی باحاله. کسی هم به اون باحالی نیست. می گی نه این شعر رو ببین من چقدر باهاش حال می کنم!
یه چیزی هنوز کمه ... (شاید بعدا قراره بنویسی)
و این جا یک چیز هست که کلا من تو دعواهای سر شعر سپید نمی فهمم:
اصولا چه اصراری هست که اینها شعر باشند؟
شعر یک برچسب کلامی است که می شود آن را طبق قرار داد روی هر چیزی که دوست داریم بزنیم. حالا فرض کن این برچسب از قبل روی چیزای وزن و قافیه دار خورده. چه اصراری است؟ اصلا فرض کن این ها نثر هستن. چیزی از قشنگیشون کم می شه؟
انگار دعواهلا سر اینه که بالاخره فلانی شاعر هست یا نه و شاعر به نظر من یک نقش اجتماعیه. دعوا سر منزلته نه زیبایی به نظر منُ دعوا سر برچسب هاست!
دوست عزیز ، کم و بیش با نظراتت موافقم. اما باید بگم که اولا من هنوز بحث ادبی در این مورد رو شروع نکردم،چونکه اصولا طولانیتر از این حرفهاست که در یک یادداشت نوشته شود. دوم اینکه در مورد بحث شعر سپید، آنچه گفتی در حوزهی بررسی مفهومی اثر کاملا درست است و اصولا مفهوم ربطی به طرز بیان ندارد.
اما در حوزهی بررسی زبانی و زیباییشناسی ادبی اگر قرار بود روی هر چیزی برچسب شعر بزنی و فرض کنی که نثر است ـ و اگر شاملو اینگونه شعر گفته بود ـ آنوقت میدیدی که واقعا چیزی از قشنگیشون کم میشه.
امیدوارم مطالب بعدی را بخوانی تا ببینی که اشعار شاملو به هیچ وجه نثر نیست.
آقا ما چاکر تو شاملوی بزرگم هستیم ! زیاد
شعر طرح که اول نوشته اوردی اتفاقا وزن داره. بحر مضارع هم هست. البته وزن شکستهس ولی داره.
قافیهی (البته نه دقیق) سرد و میکشد هم که هست.
!!!!!!!!
فکر کنم باید باز هم دوستی گذشته رو شروع کنیم.....دوستیای که چه احمقانه پایان یافته بود.....لینکیدمت ای رفیق...ای زیر گروهی....ای کاوه....(!!!)
سلام!
اون طرح اولی وزن داره . تقطیغش کن خودت می بینی . اگه بلد نیستی بگو تا وزنشو بگم ... شاد باشی