گاه آرزو میکنم که زورقی باشم برای تو
تا بدانجا برمت که میخواهی
زورقی توانا
به تحمل باری که بر دوش داری،
زورقی که هیچگاه واژگون نشود
هر اندازه که ناآرام باشی
یا متلاطم باشد
دریایی که در آن میرانی.
(مارگوت بیکل؛ ت: شاملو)
کاش میشد مرد و زندهماند
بس که زندگی
شیرین میتواند باشد و
نیست
کاشکی همهچیزی
شعری بود
برای خودم
تو
آدمها
شعری بهجای یأس خیس و
امید نمناک
شعری به انتظار روز مهربانتر شدن تو با من
از پس آن شب
که با خود
مهرورزیدن آغازگیری.
از خودم