خانه
عناوین مطالب
تماس با من
... کاوه در آستـانه
غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو
... کاوه در آستـانه
غوطه در خودم و شعرهای احمد شاملو
روزانهها
همه
کــــــافه مُطــــال
پاتوق مطالعات فرهنگی دانشجویان علم و فرهنگ
کاوه در آینه
دیدم در آستانه بودن کافی نیست گفتم در آینه هم باشم
آرش
قره قوروت
پیوندها
کاوه در آینه
جدیدترین یادداشتها
همه
کنکور
باید بنویسیم
بار امانت
اوضاع مملکت قاراشمیش است
تردید نکن!
گرفتگی
Imagine
من با تو هستم
تلاش
تو بخوان!
نام تو
در مدرسه
زندهگی
آفرینش
پوچ عاشقانه
زورق
خیس
شعری از ضیاء موحد
چه بگویم؟
خطابهی آسان
...
میون موندن و رفتن
...
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
تو میدانی
شک و دیگری
Manifesto
در اعدام خسرو گلسرخی
مجال
فروغ
برآهیخته
[ بدون عنوان ]
شب غوک
به یاد فرهاد
[ بدون عنوان ]
شعار ناپلئون کبیر در جنگهای بزرگ میهنی
میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد
ایمان و وفا
دیار ما
الله اکبر
[ بدون عنوان ]
فقر
زادروز مهر گرامی!
قفس
بایگانی
دی 1391
1
اسفند 1389
1
اسفند 1388
1
مرداد 1388
1
دی 1387
1
آذر 1387
1
مرداد 1387
1
اردیبهشت 1387
1
فروردین 1387
2
اسفند 1386
2
بهمن 1386
1
دی 1386
1
آذر 1386
2
آبان 1386
3
مهر 1386
6
شهریور 1386
1
اسفند 1385
3
بهمن 1385
4
دی 1385
10
آذر 1385
10
آبان 1385
11
مهر 1385
4
تیر 1385
8
خرداد 1385
9
اردیبهشت 1385
3
فروردین 1385
6
آذر 1384
1
مهر 1384
1
اسفند 1383
3
بهمن 1383
9
دی 1383
9
آذر 1383
10
آبان 1383
4
مهر 1383
1
اردیبهشت 1383
4
دی 1382
3
آذر 1382
9
آبان 1382
1
آمار : 172510 بازدید
Powered by Blogsky
نیمیش آتش و نیمی اشک
میزند زار
زنی
بر گهوارهی خالی
گلم وای!
در اتاقی که در آن
مردی هرگز
عریان نکرده حسرت جانش را
بر پینههای کهنه نِهالی
گلم وای
گلم!
در قلعهی ویران
به بیراههی ریگ
رقصان در هرم سراب
به بیخیالی.
گلم وای
گلم وای
گلم!
(کویری،مدایح بیصله)
کاوه
یکشنبه 23 اسفند 1383 ساعت 12:14 ق.ظ
8 نظر
نه
آیا نه
یکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
کاوه
شنبه 15 اسفند 1383 ساعت 06:31 ب.ظ
1 نظر
صبحانه
قهوهرو ریخ تو فنجون
شیرو ریخ رو قهوه
قندو انداخ تو شیرقهوه
با قاشق چاییخوری همش زد
شیرقهوهرو خورد و فنجونو گذاشت
بیاین که به من چیزی بگه،
سیگاری چاق کرد
دودشو حلقه حلقه بیرون داد
خاکسترشو تکوند نو زیر سیگاری
بیاین که به من نگاهی کنه،
پاشد کلاشو گذاش سرش
بارونیشو تنش کرد چون که داشت میبارید
و زیر بارون از خونه رفت
بی یک کلمه حرف
بی یه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکم سرازیر شد.
(ژاک پرهور؛ ترجمهی احمد شاملو)
کاوه
پنجشنبه 13 اسفند 1383 ساعت 12:46 ق.ظ
2 نظر