قلبم را در مجری کهنهیی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچهییش
نیست.
از مهتابی
به کوچهی تاریک
خم میشوم
و به جای همهی نومیدان میگریم.
آه
من
حرام شده ام!
(۲۰ دی ۱۳۴۴، چلچلی، ققنوس در باران)