پریای خط خطی
لخت و عریون، پاپتی!
شبای چله کوچیک
که تو کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و بارون میاومد صداش تو نودون میاومد
بیبی جون قصه میگف حرفای سربسه میگفت...
پریا هیچچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکردن پریا.
(پریا، هوای تازه)