شعری از:
فدریکو گارسیا لورکا
(ترجمهی احمد شاملو)
در نعره خیزِ توفان
عالم کر از هیاهو
دردی غریب، با زن
میگفت: ـ زیر باران
بی سرپناه خوش تر!
در نیزه بارِ خورشید
تفسیده آتش از آب
دردش به طعنه میگفت:
ـ گرمای سخت سوزان
بی سایه گاه خوش تر!
در چارچارِ سرما
که لانه گرم بهتر،
در میگشاد و روزن
میگفت: ـ لخت و لرزان
در جایگاه خوش تر!